سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
DEL SHOOREH 1 PEDAR

 

بنام حق

یه سرزمین پر از برکت هست

زمینش مثل آسمون وسعت داره

مثل آسمون برکت داره

جووناش غیرتمند

پیراشون عاقل

پیری دارند فرزانه ، حکیم

وسعت دیدش چنانه  که از زمان جلوتره

تو این سرزمین چشمه های زیادی هست

چشمه هایی زیبا و پر از برکت خدا

سرزمینهای اطراف این سرزمین

چشمشمون به این چشمه هاست

حتی سرزمین های دورتر

همه آرزو می کنند . . .

اونا همش فکر می کنن چه کنن

هرچی فکر می کنن می شه یه برنامه

برنامه هاشون می شه یه هجوم

تو این هجوم ها یه عده از این سرزمین مقابلش وایمیستن

یه عده هم یه جور دیگه فکرمی کنن

اما حکیمه که درست فکر می کنه و درست امر می کنه

تو این سرزمین کدخدا داره

یه ساختاری هست که هرچند سال کدخدا عوض می شه

هر کدخدا یه جور فکر می کرد

گاهی کدخدا چپ چپ می رفت

گاهی کدخدا راست راست می رفت

اما اونی که استقامت داشت و مستقیم فکر می کرد حکیم بود

کدخدا ها با گرفتن رای از مردم سرزمین کدخدا می شدند

جوونا پر شور  و پر از احساس

بعضی ها هم می خواستند شرایط نویی رو امتحان کنن

ازاین میون کسی کدخدا می شد که این چیزا رو میدونست

حکیم هم به رای مردم احترام میذاشت

اونایی که تو سرزمینای دیگه فکر می کردن

اینو میدونستن

برنامه هاشونو مرتب کرده بودن

تا رای سرزمینو به یه سمت چپ کنن

یه سنگ بزرگ درست کرده بودن

گذاشتن جلوی رود خونه

سیل شد اومد اطراف سرزمین رو گرفت

ارتباط این سرزمین با سرزمینهای دیگه قطع شد

هر چی پل میزدند اونا پل ها رو خراب می کردن

تو این حریم ساخته شده

یه عده به فکر فرصت افتادن

اما از حکیم چشم میزدند

جوونای غیرتمند هم بودند که چشمشون به لب حکیم بود

یه عده هم اهل پاس بودند

همه اون چیزهایی که حکیم قبلی ساخته بود

همه اون چیزهایی که حکیم فرزانه می گفت

پاس میداشتن

اینا از جون مایه میذاشتن

پیروی کلام حکیمانه ای بودن

آنکس که تورا شناخت جان راچه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

       *****

اگه بخوایم یه هوا از وضعیت مدیرای این سرزمین رو بدونیم

باید در هر مقطع زمانی

یه عملکرد اونایی که کدخدا شدن رو ببینیم

می ریم سراغ کدخدای قبلی

کدخدا  آزاد

آزاد لقبش شد چون همه چیز آزاد بود

مدیران آزاد ، سیستم مالی آزاد ،

هر کی می تونست مدیر بشه

یه روز نشسته بودن زیر سایه درخت

گفتن ما باید تولید کنیم

هر کی یه چیزی گفت

اما آخرش به این رسیدن که

اره تولید کنن

همه تایید کردن ، حمایت کردن

آخه اره اشتغال ایجاد می کرد

یکی دسته می ساخت

یکی میخ می ساخت

یکی تیغه تیز می کرد

یکی آبکاری می کرد

کلی کار ایجاد میشد

صنعت اره خودرو رونق گرفت

آخه این اره خودش هر جا می خواست می رفت

برا همین شد اره خودرو

گاهی می رفت ته دره ، درختا رو قطع می کرد

گاهی روی کوه ، گاهی هم میزد به مزرعه

همه رو درو می کرد

اما کار ایجاد شده بود و باید حمایت می شد

کدخدا نوشت تعداد اره سازی ها رو زیاد کنن

دفاع هم کرد ، قبول شد

حالا اره زیاد شده ، دست هرکی یه اره هست

درختا قطع میشن

نفس ها تنگ میشن

یه عده مشغول  دلالی اره شدن

کدخدا عوض شد

کدخدا کلید ؛  با یه قفل که به همه نشون میداد

البته بعد ها معلوم شد کلید مال این قفل نبوده

مشغول شد اونایی رو که اهل فن بودن

یه تعدادی رو سر جاشون نشوند

فکر می کرد همه اینا بابت اینه که پل نداریم

مدیراشو فرستاد تا پل بسازن

وقتی پل ها به آخرش رسیده بود

حکیم گفت پل خوبه

اما مواظب باشید راه هجوم درست نکنین

پل ها ساخته شده

منتظریم

گفتند فرصت می خواد

حالا بیایم یه کاری بکنیم

چی داریم    

آهان اره خودرو

حمایتش می کنیم

هر کی می خواد بیاد اره قسطی بخره

وام هم دادن

حالا یه عده بدهکارن

بیکارن ، اره هم دارن

یه خانومی هم هست همش داد میزنه

درختا قطع شدن ، هوا خرابه

بهش میگن مبتکره دارای ابتکاره

می گن طرفدار محیط زیسته

اما کسی گوش نمیده

آخه صنعت اره

پایه صنعت های میخ ودسته و . .

رو که نمیشه حمایت نکرد

اقتصاد اره ای بهترینه   به به به

تا بعد . . . .  

 




موضوع مطلب : اقتصاد, محیط زیست, سرزمین من

       نظر
یکشنبه 94 بهمن 25 :: 9:15 عصر
KHALIL-TAVAKOLI